The average rating for Aeneid (Barnes & Noble Classics Series) based on 2 reviews is 5 stars.
Review # 1 was written on 2012-10-14 00:00:00 Michael Ramirez Æneis = Aeneid, Virgil The Aeneid is a Latin epic poem, written by Virgil between 29 and 19 BC, that tells the legendary story of Aeneas, a Trojan who traveled to Italy, where he became the ancestor of the Romans. The first six of the poem's twelve books tell the story of Aeneas's wanderings from Troy to Italy, and the poem's second half tells of the Trojans' ultimately victorious war upon the Latins, under whose name Aeneas and his Trojan followers are destined to be subsumed. تاریخ نخستین خوانش: روز نوزدهم ماه نوامبر سال 1991میلادی عنوان: انه اید؛ اثر: ویرژیل؛ برگردان: میرجلال الدین کزازی؛ مشخصات نشر تهران، نشر مرکز، 1381، در 479ص، شابکها 9643057151؛ 9643051099؛ 9789643057152؛ چاپ دوم 1375، چاپ سوم 1383، چاپ ششم 1387؛ واژه نامه دارد، نمایه دارد؛ موضوع شعر حماسی لاتینی (یونانی) ترجمه شده به فارسی؛ - سده 01پیش از میلاد منظومه ای حماسی، که «ویرژیل» شاعر «روم» باستان، آن را در پایان سده ی نخست پیش از میلاد، و به زبان لاتین سروده است، «ویرژیل» راهنمای سفر «دانته» در کتابهای دوزخ و برزخ «کمدی الهی» نیز هست؛ «سرودهای شبانی»، و «سرودهای روستایی» را نیز، ایشان سروده است داستان «انه اید» همان پیآمدهای نبرد «تروا»، پس از تازش «یونانیان» است؛ «ویرژیل» در «انه اید»؛ داستان «انه» را میسراید؛ و آنچه را که او، پس از رهایی از مرگ در «تروا»، در سفرهای پرماجرایش، برای رسیدن به «لاتیوم»، سرزمینی که به او نوید داده شده، میآزماید، و از سر میگذراند؛ سرگذشت «انه» یا «انه اید» «ویرژیل»، در غرب، سومین داستان بزرگ پهلوانی ست، پس از «ایلیاد و اودیسه»ی «هومر» یونانی؛ «انه اید» در ادبیات کلاسیک رومی (رمی)، همان جایگاهی را دارد، که «ایلیاد» و «ادیسه» در ادبیات کلاسیک «یونان» دارد، آن را میتوان دنباله ای بر «ایلیاد هومر» نیز برشمرد، «ویرژیل»، «انه اید» را از آنجا آغاز میکند، که «هومر»، «ایلیاد» را با ویرانی و سوختن «تروا» به پایان میبرد؛ «انه اید» همان حماسه ی ملی «رومی»ها نیز هست؛ «انه» بزرگزاده ای «تروایی» ست، که تبار مادریش به خدایان میرسید، و پس از تباهی «تروا»، او سفری پرماجرا را بر پهنه ی دریاها آغاز میکند، به «کارتاژ»، و سپس به «ایتالیا» میرود، مردمان لاتین را به پیروزی میرساند، و فرمانروای مردمی میشود که شایستگی «ترواییان» را، با توانستنهای لاتینیان در هم آمیخته اند؛ «رومی»ها «انه» را نیای «رومولوس»، بنیادگذار شهر «رم» میشناسند، و میشناختند؛ «ویرژیل» از آن داستان کهن، حماسه ای پرشور ساختند، که در روزگار امپراتوری، پشتوانه ای تاریخی و اسطوره ای برای «رمی»ها شد؛ کتاب اول: پس از جنگ «ایلیون» و سوختن شهر «تروی»، اهالی آن به هر سوی کوچیدند؛ «انئاس» و یارانش به سوی «ایتالیا» بادبان کشیدند؛ اما ایزدبانو «یونو» که به سبب حسادت دیرین به زیبایی «ونوس» ایزدبانوی زیبایی، دشمن «تروجان»ها بود، کشتی ایشان را دستخوش طوفان گردانید، تا غرقشان کند؛ «ونوس» که مادر «انئاس» نیز هست، به یاری پسرش شتافت، و کشتی او را به ساحل «کارتاژ (نام شهری باستانی در شمال آفریقا - کشور تونس امروزی» انداخت؛ «انئاس» و یارانش به نزد «دیدون»، شهبانوی «کارتاژ» رفتند، و از ایشان برای رفتن به «ایتالیا» یاری طلبیدند؛ «ونوس» از بیم آنکه «یونو» باز هم دخالت کند، و جان «انئاس» و یارانش را، به خطر اندازد، پسر دیگر خود «کوپیدو»، ایزد عشق را روانه میکند، تا در هیئت کودکی حامل هدایا، در مجلس بزم بر زانوی شهبانوی «کارتاژ» نشسته، عشق «انئاس» را در سینه ی او بدمد؛ شهبانو «دیدون» که اینک عاشق «انئاس» شده، از او درخواست میکند که داستان جنگ «تروی» را بازگو کند کتاب دوم: «انئاس»، داستان واپسین روز جنگ «تروی» را بازمیگوید: «یونانیان» اسبی چوبی را، با دلاورترین مردان خود پر میکنند، و بر در «تروی» گذاشته، ساحل را ترک میکنند؛ جاسوسی «یونانی» در لباس یک فراری، به «تروجان»ها میگوید، که این اسب پیشکش «یونانیان» به ایزدبانویی است، که به معبدش توهین کرده اند، و خود به سرعت به «یونان» بازگشته اند، تا تندیس خدایان خود را همراه آورند تا مگر به شفاعت آنها از خشم ایزدبانو در امان بمانند؛ و اگر «تروجان»ها آن اسب پیشکشی را، وارد شهر خود کنند، خشم ایزدبانو بر «یونانیان» خواهد گرفت؛ «تروجان»ها اسب را وارد شهر میکنند، و نیمه شب، مردان «یونانی» از آن به بیرون ریخته، «تروی» را به آتش میکشند؛ «انئاس» با دلیری میجنگد، و در میانه ی نبرد، چشمش به «هلن» زیباروی، که مسبب تمام این فجایع است میافتد، و قصد کشتنش را میکند، اما مادرش «ونوس» او را بازمیدارد، و او را به حفظ خانواده و گریز از شهر میخواند؛ «انئاس» با خانواده اش، و کسانی که سپس به او میپیوندند، از «تروی» ویران میگریزد کتاب سوم: «انئاس» و یارانش در جستجوی سرزمینی که شهر تازه ی خود را در آن بنا کنند، نخست به «تراس» میروند، اما وقتی «انئاس» میخواهد، گیاهی خونچکان را بکند، آوازی از بن آن برمیآید، و خود را روح یکی از یاران «انئاس» معرفی میکند، که به دست «تراسیان» کشته شده است و این گیاه از جسد او رسته است. «انئاس» از ترس خیانت «تراسیان» از «تراس» میگریزد، و خدایان او را به «ایتالیا» رهنمون میشوند؛ در راه «ایتالیا» در جزیره های گوناگون سرگردان میشود، گاه با «هارپی»ها کرکسانی با چهرهٔ دختران، روبرو میشود، گاه با «کوکلوپس»ها، غولهای یک چشم، و گاه از «خاروپیدس» هیولای دریا میگریزد؛ سرگذشتهایی که پیش از این «اولیس» از سر گذرانده؛ داستان «انئاس» با رسیدن به «کارتاژ» پایان مییابد کتاب چهارم: «انئاس» و «دیدون» شهبانوی «کارتاژ»، سرمست از دلدادگی، با یکدیگر عشق میورزند؛ «انئاس» از ادامه ی سفر منصرف میشود، و این خبر به «ژوپیتر» میرسد؛ «ژوپیتر»، «انئاس» را باز به سوی «ایتالیا» و پادشاهی موعود میخواند؛ «انئاس» بیدرنگ «کارتاژ» را ترک میکند، و «دیدون» شهبانوی «کارتاژ» خود را میکشد؛ این چنین دشمنی دیرینه ی «روم» و «کارتاژ» آغاز میشود کتاب پنجم: «انئاس» و یارانش به «سیسیل» میرسند، و برای بزرگداشت خدایان، مسابقاتی برگزار میکنند؛ در همین حین زنان تروجان خسته از سفر بی پایان، به قصد این که در سیسیل بمانند، و باز سرگردان دریاها نشوند، کشتیها را به آتش میکشند؛ «ژوپیتر» بارانی میفرستد و بعضی از کشتیها را نجات میدهد؛ از آنجا که تعداد کشتیها کاسته شده، «انئاس» ناگزیر پیران و ناتوانان را، در «سیسیل» باقی میگذارد و با زبدهترین مردان و زنانش راهی «ایتالیا» میشود کتاب ششم: «انئاس» به راهنمایی «سیبیل»، راهبه ی غیبگو، به جهان زیرین سفر میکند، تا روح پدرش را ببیند؛ پس از گذر از رودخانه ی ورودی جهان زیرین، از میان ارواح سرگردان (کسانی که خودکشی کرده اند یا بدون گور مانده اند) میگذرد، و روح دیدون شهبانوی «کارتاژ» را میبیند؛ سپس از برابر دروازه ی دوزخ میگذرد، و راهبه که راهنمای اوست، شمه ای از عذابهای دوزخیان را بازگو میکند؛ سپس به بهشت میرسد، و در آنجا با روح پدرش دیدار میکند؛ پدرش روح فرزندانی که قرار است از نسل «انئاس» پدید آیند، و «روم» را به بزرگی برسانند به او نشان داده، و او را با مژده ی بزرگی، به ادامه ی سفرش به سوی «ایتالیا» ترغیب میکند؛ «انئاس» بازمیگردد و بیدرنگ به سوی «ایتالیا» بادبان میکشد کتاب هفتم: «انئاس» به «ایتالیا» میرسد، و قصد آن دارد که با دختر «لاتینوس» پادشاه «لاتین»ها - از اقوام ساکن ایتالیا - ازدواج کند، تا بر توانش در آن دیار افزوده شود؛ اما ایزدبانو «یونو» که از پیروزی «انئاس»، و سازگاری سرنوشت با او، خشمگین است، میکوشد که این پیروزی را؛ هرچه بیشتر تیره سازد؛ پس با یاری ایزدبانو «آلکتوی» دوزخی، جنگ و خونریزی را، در بین «ایتالیایی»ها و «تروجان»ها میپراکند؛ از جمله «ترونوس» پادشاه «روتولی»ها - از اقوام ساکن «ایتالیا» - که قرار بود با دختر «لاتینوس» ازدواج کند، خشمگین به جنگ «انئاس» میآید کتاب هشتم: «انئاس» برای رودررویی با «ایتالیایی»ها، با دشمن آنها پادشاه «اواندر» هم پیمان میشود؛ «اواندر» برای او تاریخچه سرزمین «ایتالیا» را بازمیگوید: از دورانی که «ساتورن» مردمان وحشی آن دیار را قانون بخشید، و بر ایشان حکومت کرد، تا دورانی که «هرکول» دیو هولناک ساکن در آن دیار را کشت؛ پس از «اواندر»، دشمنان دیگر «ایتالیا» نیز با «انئاس» متحد میشوند؛ «ونوس» از شوی خود، «ولکان» ایزد آتش و صنعت، میخواهد، که برای فرزندش «انئاس»، اسلحه و زره بسازد، و «ولکان» میپذیرد، و بر آنها تمام تاریخ آینده «روم» را حکاکی میکند، و «انئاس» سرنوشت نسلهای آینده را بر دوش میاندازد کتاب نهم: «ایتالیایی»ها - «لاتین»ها و «روتولی»ها - از غیبت «انئاس» استفاده کرده شهر او را محاصره میکنند؛ جنگی سخت درمیگیرد کتاب دهم: «انئاس با هم پیمانانش بازمیگردد؛ سپاهیان «ایتالیایی» از دوسو محاصره میشوند، و نبرد به سود «تروجان»ها میگردد؛ ایزدبانو «یونو» از «ژوپیتر» میخواهد، که لااقل «ترونوس» پادشاه «روتولی»ها که از تیره خدایان است، جان به در برد؛ پس ابری را به شکل «انئاس» میسازد، و «ترونوس» به خیال اینکه «انئاس» را دنبال میکند، ابر را تعقیب کرده، به یک کشتی وارد میشود؛ کشتی حرکت کرده از صحنه ی جنگ دور میشود کتاب یازدهم: «تروجان»ها به شهر «لاتین»ها یورش برده، محاصره کنندگان خود را محاصره میکنند؛ جنگ درمیگیرد و عاقبت بنا بر آن میشود که «انئاس» و «ترونوس» نبرد تن به تن کنند و نتیجه جنگ را تعیین نمایند کتاب دوازدهم: نبرد تن به تن درمیگیرد، و «انئاس»، «ترونوس» را به قتل میرساند. تاریخ بهنگام رسانی 04/07/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی |
Review # 2 was written on 2017-10-03 00:00:00 Jerry Mcintyre THEY CONQUER WHO BELIEVE THEY CAN - THEY CAN, BECAUSE THEY THINK THEY CAN! Now, isn't that a nifty quick analysis of how faith works? That's Virgil talking! Faith in oneself... or Faith in a Higher Being? Let's take a closer look... Virgil left off writing this masterpiece a mere twenty years before the Star appeared over ancient Bethlehem. And, of course, the Aeneid gave the worldly Romans hope for a brighter future at the same time, when their history was beginning its long, slow decline into moral chaos. It inspired them to believe that a semi-divine Trojan named Aeneas had given them ideals worth dying for! With not much respect due to Troy's ancient conquerors - the Greeks. Coincidence? Sure, it was political propaganda commissioned by Augustus, through Virgil's noble mentor Maecenas. But don't forget that many of the same Roman readers of this runaway bestseller were fathers of the first Italian Christian converts. The domino effect was about to play its hand. Early Christian apologists, looking for grist for their mills, would soon see in Virgil's groundbreaking ideas about a blissful afterlife in the Elysian Fields - for ordinary good people, as well as Homer's heroes - an announcement of the Lord's freely-offered - and freely-withheld - salvation. Did I say Homer? That's another thing... Approximately concurrent with all of this was the disastrous destruction by fire of Alexandria's priceless library - the last detailed link with the pre-Roman Greek world. So, now, books like this one were suddenly a prime source for imaginative myth-making. It is hard to imagine such inspired living as the Knights of the Round Table, or early books of such high-mindedness as Piers Plowman or Sir Gawain and the Green Knight existing without the nobility of the Aeneid. (But what about the loss of higher mathematics - and calculus - of the Ottoman Empire, against whom Europe Crusaded? Enemies don't share secrets, alas.) But how about the late medieval romances... and how much Latin magic is in the Holy Grail? The Greeks - so sybaritic in their literature and such a springboard in their stories for the imagination - had little or no influence on our serious Medieval European ancestors. The very dearth of Hellenic playfulness gave our ancestors their dour mindset. Perhaps in an age of starting from scratch again and rebuilding, that grim mindset was best. So, the popular faith and imagination of the Middle Ages derived largely from books like this! Even Aeneas' triumphant victory over Turnus was seen by clerics as a divine allegory of the victory over evil. And who's to say they were so WRONG, though? But, with that, Church censorship was also beginning, and Roman freedoms were eventually going to be curtailed. But freedom has radically different restrictions as Age progresses to Age, and while we postmodernists seem to have fewer, we in fact have migrated to much less privacy. Every age has its manner of dealing with anarchy. Ours is surveillance. But to the Church, MORAL Anarchy was the most perilous type of chaos, thanks to Nero and Caligula. And for the future of European civilization the Church seems in hindsight to have been right. It's like your parents weeding out any bad influences on you as you grew up - can THAT be such a bad thing? Most good parents do it - or used to. It's like pruning back your rose bushes, in the interests of their future health. Sure, there'll be some Major adjustments for the kids later on, but if they have an active intelligence, they'll catch up in plenty of time, though the transition from naïve innocence to cosmic disappointment is vast. And without the firm foothold of faith well nigh impossible. And note well the conclusion to Book VI of the Aeneid, in which Virgil shows the only auspicious door out of the Underworld: the Gate of Horn, and NOT the Gate of Ivory... the former symbolizing Cosmic Disappointment. Now, most people on this planet prefer a life of Ivory (physical riches and spiritual materialism) over a life of Horn (disappointment and penance). That's our natural and very Fallen nature. The origin of the ancient symbol of the Horn lies in its roots in the misfortune of being cuckolded. A young buck drives away his rivals with his horn. Ever notice than when a cuckold comes onstage in a Mozart opera, his musical genius symbolized that fact by having the French Horn play a sybaritic riff? His nascent disappointment becomes comic to the audience. Similarly, could the seed of a great religion of love and compassion have taken root without the concurrent sowing of the nobility that the Aeneid has in men's minds? And moral nobility is born in cosmic ethical disappointment. Could Christianity have spread like wildfire throughout the fallen Empire... without it? For that's what the spoiled, self-indulgent emperors were to believers - a cosmic disappointment. But that disappointment was to Virgil the RIGHT WAY to Heaven. Sure, I know I'm REACHING a bit to make my points. But whatever your own views, the Aeneid is the great Medieval Desert Island Book - one of the only great ancient imaginative yarns the serious, and violent, early Middle Ages really had. A true oasis for the souls of those who were lost and confused in that scattered moral debris before the Fall of the Colossus that was the Roman Empire: And an ethical bedrock! |
CAN'T FIND WHAT YOU'RE LOOKING FOR? CLICK HERE!!!