Wonder Club world wonders pyramid logo
×

Reviews for If I Touched an Eagle

 If I Touched an Eagle magazine reviews

The average rating for If I Touched an Eagle based on 2 reviews is 2 stars.has a rating of 2 stars

Review # 1 was written on 2010-10-22 00:00:00
1995was given a rating of 1 stars Joshua Bucher
Dog Days (Diary of a Wimpy Kid, #4), c2009, Jeff Kinney Diary of a Wimpy Kid: Dog Days is a novel written by American author and cartoonist Jeff Kinney, and is the fourth book in the Diary of a Wimpy Kid series. It was released on October 12, 2009 in the USA and October 13, 2009, in Canada. The film, Diary of a Wimpy Kid: Dog Days, released on August 3, 2012, was based on the book and its predecessor, The Last Straw. The book starts with Greg Heffley describing how he is more of an "indoor person", and how he will spend his summer vacation playing video games in the dark; unfortunately, his mother stops him, saying that he has better things to do. Money is tight this year and Greg can't go to the beach. Greg and his friend Rowley go to Rowley's country club after school closes for the summer, but after a few weeks, Greg is not invited to return because he complains about even the smallest things, much to his disappointment. Greg doesn't want to go to the town pool with his mother and little brother because of the shower area he has to walk through to get to the pool. ... تاریخ نخستین خوانش: روز بیست و سوم ماه سپتامبر سال 2012میلادی عنوان: خاطرات یک بیعرضه: جلد چهار، دفترچه زرد؛ نویسنده و تصویرگر جف کینی؛ مترجم ندا شادنظر؛ مشخصات نشر: تهران، ایران بان، چاپ نخست 1391، در 224ص، مصور، فروست خاطرات یک بیعرضه جلد چهار، شابک جلد چهار 9789642980901؛ چاپ پنجم 1392؛ موضوع داستانهای فکاهی مصور، دفترچه های خاطرات، مدرسه ها، داستان؛ گروه سنی ب و ج از نویسندگان ایالات متحده آمریکا - سده 21م دفترچه ی خاطرات یک بیعرضه: چله ی تابستون (دفترچه زرد)، به گونه ی ادبیات داستانی و در سبک طنز؛ و به صورت دفترچه های خاطرات نوشته و به تصویر کشیده شده است؛ این کتاب «جف کینی»، چهارمین کتاب، از سری شش جلدی «دفترچه خاطرات یک بی‌عرضه» است؛ نقل از متن: (خرداد؛ چهارشنبه؛ به نظر من، تعطیلات تابستان، اساساً یک محکومیت سه ماهه است؛ فقط به این دلیل، که هوا خوب است، همه از تو، انتظار دارند، تمام روز، بیرون باشی، و ورجه وُرجه کنی؛ اگر یک ثانیه از روز را، بیرون نباشی، فکر میکنند، ایرادی داری؛ اما راستش را بخواهی، من از آن دسته بچه هایی هستم، که دوست دارم، خانه بمانم؛ ترجیح میدهم، در تعطیلات تابستان، پای تلویزیون بنشینم، پرده ها را بکشم، چراغها را خاموش کنم، و با بازیهای ویدیویی ام، سرگرم شوم؛ از بدشانسی ام، نظر مامان، درباره ی تعطیلات تابستان، درست عکس من است؛ مامان میگوید، وقتی هوا آفتابی است، طبیعی نیست، که بچه ای در خانه بماند؛ من هم به او میگویم، فقط میخواهم از پوستم مراقبت کنم، تا وقتی، به سن او میرسم، صورتم، چروکیده نباشد، اما او گوشش، بدهکار این حرفها، نیست؛ مامان دایم، سعی میکند، به هر بهانه ای، مثل رفتن به استخر، مرا بیرون بفرستد؛ اما من چند روز اول تابستان را، به استخر باشگاه دوستم، «رالی» رفتم، که اتفاقاً زیاد هم خوش نگذشت، و راه حل به دردبخوری نبود؛ خانواده ی «رالی»، عضو یک باشگاه ورزشی خصوصی، هستند، و ما هر روز، در تعطیلات تابستان، به باشگاه آنها میرویم؛ اشتباه ما این بود، که دوستم، «تریستا» را، که همسایه مان بود، به باشگاه ورزشی خانواده ی «رالی»، دعوت کردیم؛ فکر میکردم، اگر با هم به باشگاه برویم، به ما خوش میگذرد؛ اما پنج ثانیه بعد از ورودمان به باشگاه، «تریستا» نگهبان آنجا را، که از آشنایانش بود، دید، و به کل، ما را فراموش کرد؛ به هر حال، درس عبرتی از این ماجرا، گرفتم؛ اینکه بعضی از آدمها، بدشان نمیآید، از تو سوء استفاده کنند، به خصوص وقتی، پای باشگاه ورزشی خصوصی، در میان باشد؛ البته به نفع من، و «رالی» شد، که «تریستا» دور و برمان نبود؛ میتوانستیم کل تابستان، بدون مزاحمت یک دوست افاده ای، و بی معرفت، خوش بگذرانیم؛ چند روز پیش، متوجه شدم، که کیفیت خدمات باشگاه، پایین آمده؛ مثلاً، بعضی وقتها، دمای سونا، آنقدر بالاست، که قابل تحمل نیست، و یکبار هم، پیشخدمت استخر، فراموش کرد، در لیوان آب میوه مان، چتر کوچک بگذارد؛ من به پدر «رالی» شکایت کردم؛ اما به دلایلی، آقای «جفرسون»، شکایتهایم را به گوش مدیر باشگاه، نرساند؛ موضوع کمی پیچیده است؛ اگر من برای عضویت در این باشگاه، پول داده بودم، حتماً حساب و کتاب میکردم، که آنجا، ارزش سرمایه گذاری دارد، یا نه؛ به هر حال، چند روز بعد، «رالی» به من گفت، که دیگر اجازه ندارد، مرا، همراه خودش، به استخر ببرد؛ خوش به حالم شد! ترجیح میدادم، در خانه، زیر کولر بمانم، و وقتی نوشیدنی ام را مزه مزه میکنم، مجبور نباشم، دایم، زنبورها را، از آن دور کنم.)؛ پایان نقل تاریخ بهنگام رسانی 21/11/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Review # 2 was written on 2009-03-17 00:00:00
1995was given a rating of 3 stars LOUIS PALACIOS
And Dog Days they are. Dog days : noun " When everything you do, the universe some how conspires to undo. " - My very own dog, Eva [in the figure above] There is a new pet in the family and bringing something into the family without the wife's consent is a bad idea. Bringing "something alive" is suicide. Regardless to say Sweetie did not survive the entire book without being shipped. Humor is all yours to loot. The hatred for the comic galvanizing Greg and Mr. Heffley is something we can very much relate to. Emergency phone is a bogus phone. And Reading is not so fun when your mom makes you read stuff that became obsolete. Rolled over the sides reading this one. Mr Kinney,


Click here to write your own review.


Login

  |  

Complaints

  |  

Blog

  |  

Games

  |  

Digital Media

  |  

Souls

  |  

Obituary

  |  

Contact Us

  |  

FAQ

CAN'T FIND WHAT YOU'RE LOOKING FOR? CLICK HERE!!!