Wonder Club world wonders pyramid logo
×

Reviews for Multiculturalism: (Expanded paperback edition)

 Multiculturalism magazine reviews

The average rating for Multiculturalism: (Expanded paperback edition) based on 2 reviews is 4.5 stars.has a rating of 4.5 stars

Review # 1 was written on 2014-04-12 00:00:00
1994was given a rating of 4 stars John Douglass
Taylor provides an interesting discussion on the importance of attempting to recognize difference between cultures instead of simply tolerating difference without seeking to recognize their value. While a culture may seek to be recognized equally in a society in order to decrease discrimination, this demand may in fact be perceived as the act of seeking legitimation from the historically oppressive majority through their preconceived criterion of value. The need to be legitimated by another by their standards may thus be perceived as a continuation of the initial power struggle between the historical oppressor and historically oppressed hence providing no Real value to the oppressed. This perception draws away from the initial intention of earning real respect rather than being tolerated on the basis of law and simultaneously brings up the question of whether acceptance of cultural value by the majority is the solution to the difficulties of multicultural coexistence. All in all, I enjoyed his discussion on the topic as he is thorough and presents arguments and counterarguments. Unfortunately, the topic of toleration itself is one that presents a high degree of subjectivity.
Review # 2 was written on 2019-01-08 00:00:00
1994was given a rating of 5 stars Wheaton Illinois
این کتاب کجای جغرافیای علوم انسانی ایستاده است؟ مفهوم «به رسمیت شناخته شدن»[1] یکی از ده ها مفهومی است که در فلسفه آلمانی شکل گرفته است. ظاهرا نخستین بار توسط فیشته طرح شده و به وضوح توسط هگل در سه دوره بسط یافته است: در نوشته های دوران ینا، در پدیدارشناسی روح و سرانجام در عناصر فلسفه حق امروزه، این مفهوم، مفهومی کلیدی در فلسفه سیاسی، به ویژه برای فیلسوفان سیاسی هگلی مشرب و به ویژه برای نظریه انتقادی است. شاید هیچ کس به اندازه اکسل هونت، نماینده نسل سوم مکتب فرانکفورت یا نظریه انتقادی این مفهوم را کانون اندیشه های خود نکرده باشد. ولی این مفهوم برای طرفداران «جماعت گرایی»[2] هم بسیار مهم است، زیرا مفهوم هویت برای آنها بسیار کلیدی است و برسمیت شناخته شدن، با مسئله «امکانِ داشتن هویتی اصیل» گره خورده و برای آنها اهمیت یافته است. کتاب حاضر در اصل مباحثه ای میان معروف ترین فیلسوف جماعت گرا (تیلور) و معروف ترین فیلسوف نظریه انتقادی (هابرماس) است کتاب حاصل گفت و گوهایی پسینی بر سر مقاله مفصل تیلور، با نام «سیاست برسمیت شناختن» است. تیلور فیلسوف هگلی و چهره شاخص جریانی است که آنها را جماعت گرا مینامند. یکی از مهمترین مناقشات این جریان، مخالفت با لیبرالهای کلاسیک است که بهترین حالت دولت سیاسی را دولتی بی اعتنا به تفاوت های فرهنگی میدانند که با هر مفهومی از خوب قابل جمع است و تنها با تحقق حقوق اولیه، خود را تا حد امکان از باقی حوزه ها بیرون میکشد. این نظریه را دوورکین لیبرالیسمِ روندمحور[3] مینامد و رالز لیبرالیسم سیاسی یا دولت بی طرف جالب اینجاست که فیلسوفان نظریه انتقادی هم منتقد جدی نظریه های لیبرالیستی هستند، اما در زمینه های مختلف با دیگر رقبای لیبرالیسم اختلاف نظر دارند. یکی از آن اختلاف نظرها بر سر همین مفهوم دولت بی طرف است. تیلور در پی آن است تا نشان دهد سیاست لیبرالیستیِ روندمحور برای دغدغه های چندفرهنگی که عبارتند از اصالت فرد در تعیین هویت خود و بقای فرهنگ های اقلیتی کارآمد نیست، اما هابرماس معتقد است آرمان این نوع لیبرالیسم که تحقق حقوق فردی است برای آنچه تیلور انتظار دارد کافی است؛ هرچند نحوه اجرایی شدن آن درست نیست خلاصه ای گزینشی از کتاب تیلور در کتاب خود دو نوع سیاست را که در پی برآوردن مطالبه شهروندان مدرن برای به رسمیت شناخته شدن هستند معرفی میکند: یکی سیاست کرامت برابر[4] که جای مفهوم سلسله مراتبی شرافت[5] را گرفته؛ و یکی سیاست تفاوت هر دوی این نظریات به روسو برمیگردند و هر دو در پی تبیین امری جهان شمول و برابر برای همه شهروندانند. سیاست کرامت برابر میخواهد همه انسان ها را برخوردار از کرامت بداند، چیزی که در نظامهای گذشته نبود. برخی با اعطای لقبب پادشاهی مثل لرد، لیدی، سِر، امین الممالک، سید و خیلی القاب دیگر ارج و قرب اجتماعی می یافتند که باقی شهروندان نسبت به آن درجه دو بودند. سیاست کرامتِ برابر با حذف این مفهومِ اعطا شونده به دنبال برابری همه شهروندان است. اما سیاست تفاوت به دنبال جهان شمولی این است که هر کس متفاوت باشد، اما این تفاوت کماکان آنها را درجه یک یا درجه دو نسازد، بلکه بتوانند هویت خود را به هر نحو که میخواهند بسازند و فشاری بخاطر تفاوتهای فرهنگی روی آنها نباشد. تیلور معتقد است سیاست کرامت برابر که امروزه در کشورهایی مانند امریکا و کانادا سیطره یافته است نه تنها به تفاوت ها بی اعتناست، بلکه به نحوی فشاری «همگون کننده»[6] به اقلیت ها وارد میکند که به تدریج همه آنها را فرهنگ غالب یکسان می سازد. از نظر او سیاست تفاوت است دقیقا در مقابل سیاست کرامت قرار دارد زیرا نه تنها تفاوت ها را به رسمیت می شناسد، بلکه برای ترویج آنها تلاش میکند سه حاشیه بر مقاله تیلور چاپ شده است که به ترتیب متعلق به سوزان ولف، استیون راکفلر و مایکل والزر (دیگر فیلسوف جماعت گرا) است سپس نوبت به مقاله مفصل هابرماس میرسد که با تبیین فلسفی نظریه حقوق برابر، به عنوان مشروعیت بخش همه دولت های مبتنی بر قانون اساسی، سعی میکند نشان دهد که تحقق حقوق برابر نه تنها برای برسمیت شناختن تفاوت های فرهنگی کافی است، بلکه هر آنچه بیش از آن اعمال شود، یعنی آنچه تیلور سیاست تفاوت میخواند، منجر به نوعی رواج مداخله در حوزه خصوصی و خودمختاری مردم میشود و به نحوی به سیاست های تبعیض آمیز ختم میشود. از نظر هابرماس، دولت ها در قبال حذف فرهنگ ها هیچ وظیفه ای بیش از آنکه حقوق کلی برابر به افراد بدهند ندارند. فرهنگ ها در جهان مدرن اگر خود را به روز نکنند محکوم به فنا هستند و خود باید برای بقای خود به عرصه عمومی آمده و تلاش کنند درباره ترجمه ترجمه متن مشکلات زیادی داشت. به ویژه در زمینه معادل گذاری گذشته از اینکه برسمیت شناختن و برسمیت شناخته شدن را شناسایی و بازشناسی ترجمه کرده بودند که بدخوانی های زیادی پیش می آورد. خودمختاری خصوصی و عمومی [7] را نیز که با توجه به دو واژه حوزه خصوصی و عمومی هابرماس بسیار آشناست، خودمختاری شخصی و جمعی قرار داده بودند که معنایی کاملا نادرست می رساند. زیرا از نظر هابرماس خودمختاری اساسا جمعی [8] و بیناسوبژکتیو است و به این معنی خودمختاری شخصی اصلا مفهومی نادرست است این دست اشتباهات متاسفانه در متن کم نبود که دقت ترجمه را بسیار غیرقابل اعتماد کرده بود توضیحات [1] recognition این واژه معانی زیادی درخود دارد: بازشناسی، بجا آوردن، به رسمیت شناختن و به رسمیت شناخته شدن ولی در این بستر، معنای آن همان دو معنای «به رسمیت شناختن» و «به رسمیت شناخته شدن» است و عجیب است که مترجمین از معادل عجیب شناسایی در بافت فلسفه سیاسی استفاده کرده اند. مثلا وقتی بحث بر سر «مبارزه برای ریکاگنیشن» است، به نظر شما باید آن را مبارزه برای شناسایی نامید یا مبارزه برای برسمیت شناخته شدن؟ [2] Communitarianism [3] proceduralist liberalism [4] equal dignity [5] honor [6] homogenizing [7] private and public [8] collective


Click here to write your own review.


Login

  |  

Complaints

  |  

Blog

  |  

Games

  |  

Digital Media

  |  

Souls

  |  

Obituary

  |  

Contact Us

  |  

FAQ

CAN'T FIND WHAT YOU'RE LOOKING FOR? CLICK HERE!!!