Reviews for Sherlock's secret life

The average rating for Sherlock's secret life based on 2 reviews is 4.5 stars.

Review # 1 was written on 2019-08-30 00:00:00 Michael Murphy Death comes as the End, Agatha Christie Death Comes as the End is a historical mystery novel by Agatha Christie, first published in October 1944. The suggestion to base the story in ancient Egypt came from noted Egyptologist and family friend Stephen Glanville. He also assisted Christie with details of daily household life in Egypt 4000 years ago. A young widow reacquainting herself with her family when her father Imhotep, a successful but pompous and short-sighted mortuary priest, brings a new "wife", Nofret, into their lives. Nofret soon disrupts and antagonises Imhotep's sons - Yahmose, Sobek and Ipy - as well as their wives. Renisenb realises the housekeeper Henet, while feigning devotion, is full of hatred. She eventually confronts Henet, who in a fit of pique admits she hates Renisenb and hated Renisenb's long-deceased mother. ... عنوانهای: «فرجام»؛ «مرگ فرجام کار است»، «مرگ، نقطه ی پایان»، «مرگ، چون پایانی فرا میرسد»، «مرگ نقطه پایان»؛ «و سرانجام مرگ»؛ نویسنده: آگ‍ات‍ا ک‍ری‍س‍ت‍ی‌؛ تاریخ نخستین خوانش دوم: در سال 2005 میلادی عنوان: م‍رگ‌، ن‍ق‍طه ‌ی‌ پ‍ای‍ان‌؛ نویسنده: آگ‍ات‍ا ک‍ری‍س‍ت‍ی‌؛ ب‍رگ‍ردان‌: ای‍ل‍ی‍ا ح‍ری‍ری‌؛ ت‍ه‍ران: ک‍اروان‌‏‫، 1381؛ در 312ص؛ شابک 9647033362؛ چاپ دوم 1382؛ چاپ چهارم 1385؛ چاپ پنجم 1386؛ چاپ ششم 1387؛ شابک 9789647033367؛ چاپ دیگر تهران‏‫ نشر قطره‏‫، 1389؛ در 320ص؛ شابک 9786001191978؛ موضوع: داستانهای نویسندگان بریتانیایی - سده 20م این اثر با عنوانهای: «فرجام»؛ «مرگ فرجام کار است»، «مرگ، نقطه ی پایان»، «مرگ، چون پایانی فرا میرسد»، «مرگ نقطه پایان»؛ «و سرانجام مرگ»؛ در سالهای گوناگون چاپ شده است نقل نمونه متن کتاب: «نگاهش از روی دره در آن پایین، رو به خط نقره ای نیل کشید و فراتر رفت» پایان نقل از متن کتاب بر کرجی‌ مرگ «رونی سنب» و «خای» در جهان‌ زیرین شناور بودند؛ همچنان‌که به سپیده‌ دم نزدیک می‌شدند، «خای» سرش را برگرداند، و «رنی سنب» دید که او «خای» نیست و «کامنی» است؛ و در همان زمان دماغه‌ ی قایق که به شکل سر مار بود، آغاز کرد به پیچ و تاب خوردن، دماغه مار زنده بود، یک کبرا؛ «رنی سنب» فکر کرد که این همان ماری است که از آرامگاه بیرون می‌آید، تا ارواح مردگان را ببلعد؛ بعد دید که سر مار به شکل چهره‌ ی «نوفرت» است، و فریاد زنان از خواب پرید نقل از آغاز متن: «یک: دومین ماه فصل طغیان-روز بیستم؛ «رِنی سِنْب»، خیره به نیل ایستاده بود؛ میتوانست از دور صدای بلند برادرانش «یاحموز» و «سوبِک» را، بشنود؛ داشتند بحث میکردند که آیا لازم است آب بندی، در جایی مخصوص تقویت بشود یا خیر؛ صدای «سوبک»، مثل همیشه، بلند و مطمئن بود؛ عادت داشت نظرش را با جدیت ملایمی به کرسی بنشاند؛ صدای «یاحموز» ملایم و لرزان بود، و تردید و اضطراب او را میرساند؛ همیشه درباره ی چیزی مضطرب بود؛ بزرگترین پسر بود و در غیاب پدرش، زمانی که به اراضی شمالی میرفت، سرپرستی مزارع کم و بیش به عهده ی او بود؛ کند و محتاط، و نگران مشکلاتی بود که وجود نداشتند؛ مرد درشت اندام لَختی بود، که از سبکبالی و اعتماد به نفسِ «سوبک» بهره ای نبرده بود؛ «رنی سنب» به یاد میآورد که از اوان کودکی، جر و بحث برادران بزرگترش را، با شیوه ی مخصوص هرکدام شنیده است؛ ناگهان این موضوع احساس امنیتی به او بخشید...؛ دوباره در خانه بود؛ بله، به خانه باز گشته بود...؛ اما وقتی به آنسوی رود روشن و درخشان نگریست، طغیان و درد درونی اش دوباره بیدار شد؛ «خای»، شوهر جوانش، مرده بود...؛ «خای»، با آن چهره ی خندان و شانه های نیرومند؛ «خای» با «اوزیریس» در قلمرو مردگان بود و او، «رنی سنب»، همسر دلبندش، وانهاده شده بود؛ هشت سال با هم گذرانده بودند - زمانی که با شوهرش ازدواج کرد، تنها کمی از یک کودک بزرگتر بود- و اکنون بیوه شده، با دختر «خای»، «تِتی»، به خانه ی پدری اش باز گشته بود در این لحظه به نظرش میرسید که هرگز این خانه را ترک نکرده بوده است...؛ به پیشواز این اندیشه رفت...؛ آن هشت سال را فراموش میکرد -هشت سال سرشار از شادی تصور نشدنی، که آنچنان با درد و جدایی پاره پاره و نابود شده بود؛ بله، فراموش میکرد، از اندیشه بیرونش میکرد؛ دوباره «رنی سنب» میشد، بار دیگر به دختر «ایمحوتِپ»، «کاهن کا» تبدیل میشد.». پایان نقل تاریخ بهنگام رسانی 13/04/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی

Review # 2 was written on 2016-11-17 00:00:00 Kosta Apostolov "A trifle, a little, the likeness of a dream. And death comes as the end." ― Agatha Christie, Death Comes as the End EDIT..8/8/2020 Revisited during storm. Still adore it. First read when I was like eight or nine. Gave it to my dad during the storm when I was done. He'd never read it. He finished it in a night and LOVED it. And no, did not guess the culprit. My review: Why is does this book not have a solid 5 star average rating? Oh no..my bias is showing. I first read this book as a child, after seeing my lovely Mamacita's copy. Through the years I revisit. Never loses its power. Agatha Christie's "Death comes as the end" is the only one of her books that I feature on my "favorite books of all time list". It differs from many of her books in several ways. First off..there is nothing..I repeat..nothing..cozy about this book. I first read it as a child and do not mind admitting it scared the heck out of me. Many of Christie's books have a cozy element to them. This does not. Second this book is just as much Historical Fiction as a mystery. It takes place in Ancient Egypt. I grew up obsessed with books about Egypt and this one doesn't disappoint. Historical fiction buffs..you will be transported to Egypt via this book. The atmosphere and setting are top notch. This book has some of the standard things..a murder..who did it..another murder. But this book is as much about the human element as the crime element..who we are, how we become the people we are, how does the world see us and is that view accurate? How will we grow and leave the past behind? I would so recommend Death comes as the end. It is interesting that I have read many an Agatha Christie book and while I liked some of them, none really got me involved as this book did. It is complex, deeply engaging both as Historical Fiction and as a mystery. Do not underestimate the deeply moving and Spiritual element to the story. A definite five stars.