Wonder Club world wonders pyramid logo
×

Reviews for Arms and the Man

 Arms and the Man magazine reviews

The average rating for Arms and the Man based on 2 reviews is 5 stars.has a rating of 5 stars

Review # 1 was written on 2021-01-30 00:00:00
2008was given a rating of 5 stars Dean Donaldson
Arms and the Man, George Bernard Shaw The play takes place during the 1885 Serbo-Bulgarian War. Its heroine, Raina Petkoff, is a young Bulgarian woman engaged to Sergius Saranoff, one of the heroes of that war, whom she idolizes. On the night after the Battle of Slivnitza, a Swiss mercenary soldier in the Serbian army, Captain Bluntschli, climbs in through her bedroom balcony window and threatens to shoot Raina if she gives the alarm. When Russian and Bulgarian troops burst in to search the house for him, Raina hides him so that he won't be killed. He asks her to remember that "nine soldiers out of ten are born fools." In a conversation after the soldiers have left, Bluntschli's pragmatic and cynical attitude towards war and soldiering shocks the idealistic Raina, especially after he admits that he uses his ammunition pouches to carry chocolates rather than cartridges for his pistol. When the search dies down, Raina and her mother Catherine sneak Bluntschli out of the house, disguised in one of Raina's father's old coats. The war ends, and the Bulgarians and Serbians sign a peace treaty. Raina's father (Major Paul Petkoff) and Sergius both return home. Raina begins to find Sergius both foolhardy and tiresome, but she hides it. Sergius also finds Raina's romantic ideals tiresome, and flirts with Raina's insolent servant girl Louka (a soubrette role), who is engaged to Nicola, the Petkoffs' manservant. Bluntschli unexpectedly returns so that he can give back the old coat, but also so that he can see Raina. Raina and Catherine are shocked, especially when Major Petkoff and Sergius reveal that they have met Bluntschli before and invite him to stay for lunch (and to help them figure out how to send the troops home). ... تاریخ نخستین خوانش: روز سی و یکم ماه ژانویه سال 2021میلادی عنوان: س‍رب‍از ش‍ک‍لات‍ی؛ نویسنده: جرج برنارد شاو؛ مت‍رج‍م:‌ س‍ی‍م‍ی‍ن‌ دان‍ش‍ور؛ دیباچه: جلال آل احمد؛ تهران، در 116ص؛ 1328؛ چاپ دیگر تهران، روزنه، 1393؛ شابک 9789643344498؛ موضوع نمایشنامه های نویسندگان ایرلندی - سده 19م عنوان: مرد و اسلحه؛ نویسنده: جرج برنارد شاو؛ مت‍رج‍م:‌ علاء الدین پازارگادی؛ تهران، امیرکبیر، 1380؛ در 195ص؛ شابک 9640007579؛ عنوان دیگر مرد سرنوشت (جوانی ناپلئون)؛ عنوان: ن‍م‍ای‍ش‌ه‍ای‌ خ‍وش‌آی‍ن‍د؛ نویسنده: ب‍رن‍ارد ش‍او؛ مت‍رج‍م م‍ح‍م‍ود م‍ح‍رر خ‍م‍ام‍ی‌؛ تهران، افکار، تجربه؛ 1383؛ در دو جلد؛ جلد یک کاندید، مرد سرنوشت؛ جلد دو نمیشود پیش بینی کرد، اسلحه و انسان؛ مرد و اسلحه، یا «سرباز شکلاتی» نمایشنامه ‌ای، از «جرج برنارد شاو» است؛ روانشاد خانم «سیمین دانشور» این نمایشنامه را با نام «سرباز شکلاتی» به فارسی برگردا کرده اند؛ این ترجمه نخستین بار به کارگردانی «الول ساتن» در اردیبهشت 1326خورشیدی؛ در تالار «گرین روم تهران» با بازی «بهرام دریابیگی» و «محمدعلی ایثاری» و «صادق چوبک» و «نظام شفا» و «ملوک کریک» و «ایران میکل‌زاده» و «پری خلیلی» به نمایش درآمد؛ در این نمایشنامه، انسان‌های «شاو»، اگر هم، به جنگ رفته ‌اند، پیداست که برخلاف میل خود، دست به چنان کاری زده ‌اند؛ پیداست که در مکان مناسب خود نیستند؛ آدم‌هائی هستند، که وقتی سلاح به دوش گرفته ‌اند، به صورت مسخره ‌ای در آمده ‌اند؛ و از صورت انسانی خود، خارج شده ‌اند؛ و برای روپوش نهادن، به همین مسخرگی است، که دائما به خودشان، و به یکدیگر تلقین می‌کنند، که: «در این جنگ وظیفه خود را انجام دادیم؛ بهترین کاری را که می‌توانستیم، کردیم.»؛ معانی لغاتی مثل «فداکاری»، «میهن‌پرستی» و «انجام وظیفه»، که به ویژه در میان ما، صورت‌های مبتذلی، به خود گرفته ‌اند، در این نمایشنامه، مستقیما به شکل «فرار»، «غنیمت ‌پرستی» و «قالب کردن اسب‌های مردنی»، در آمده اند؛ آدم‌هائی که در آثار «برنارد شاو» می‌آیند، و می‌روند، از هر طبقه ‌ای که باشند، می‌دانند، چه می‌خواهند؛ آدم‌های بی‌گناه و معصومی نیستند، که گرفتار دست سرنوشت شده باشند ـ اصلاً سرنوشت در کارهای او نقشی ندارد ـ همه، هدف‌های خودشان را می‌شناسند، و با شعور و ادراکی متناسب، با وضع خودشان، در صدد بدست آوردن آن هستند مترجم روانشاد در چند نکته در باره این کتاب مینویسند: (این نمایشنامه در متن انگلیسی اش «سلاح و مرد» نام دارد؛ خود نویسنده درباره اسم گذاری، علت و طرز انتشار آن مینویسد: «ـ من که تا آن وقت جز نمایشنامه های ناشاد چیز دیگری در دست نداشتم، به عجله نخستین نمایشنامه شاد خود را کامل کردم و آن را ـ سلاح و مرد ـ نامیدم؛ و این اسم را از نخستین سطر ویرژیل ـ اثر ـ درایدن ـ گرفته ام)؛ ولی در ترجمه آن لازم بود برای نشان دادن روح اصلی نمایشنامه، به خواننده فارسی زبان، نام «سرباز شکلاتی» انتخاب شود؛ گرچه شاید اگر این ترجمه با همین اسم روی صحنه نیامده بود، لازم بود اسم اصلی آن را به رویش گذاشت؛ اصل نمایشنامه در سال 1894میلادی نوشته شده و بار اول از روز بیست و یکم ماه آوریل تا روز هفتم ماه ژوئیه همان سال در «لندن» روی صحنه آمده است؛ نیز باید تذکر داد که این نمایشنامه اولین اثر «برنارد شاو» است که در «امریکا» نمایش داده شد ... اکنون به خود نمایشنامه بپردازم؛ شخصیتهای آن آدمهای پیچیده و پر از اسراری نیستند که برای روی صحنه آوردنشان دچار اشکالی بتوان شد؛ آدمهائی هستند خونسرد، شوخ و حسابدان و در کار خود استاد؛ «بلانچی» قبل از اینکه یک افسر داوطلب سوئیسی در قشون صربستان باشد، پیداست که یک انگلیسی خونسرد و کارکشته است؛ یک برناردشاو است؛ هر کدامشان حسابگرند؛ و اسراری را که از دیگران میدانند به آسانی از دست نمیدهند؛ شاید در نظر شما خنده دار بیاید، که بشنوید یک افسر ادعا میکند در جنگ، شکلات بیش از فشنگ، برایش ارزش دارد؛ ولی باید به جای «بلانچلی» بود تا مفهوم این ادعا را درک کرد؛ چهل و هشت ساعت بیخوابی، فرار، گرسنگی و همه عواقب دیگری که در انتظار او است، علل اساسی این ادعای صادق هستند؛ بیهوده است اگر در صدد جستجوی جنگی برآئیم، که «شاو»، در این نمایشنامه از آن بحث میکند؛ چون در حدود سال 1894میلادی که این نمایشنامه در آمده، در چنان ممالکی چنین جنگی نمیتوان سراغ داد؛ ولی پیداست که «برناردشاو» میخواسته صحنه جنگ خود را در میان مردمی بگذارد، که میدانند «اگر خارجیها نبودند اصلاً جنگی در کار نبود»؛ «برناردشاو» که میداند در تقسیم سرمایه هرج و مرجی حکمفرما است، و عقیده دارد تنها راه ممکن برای بنای یک اجتماع، ایجاد هماهنگی در این زمینه است؛ و «به عنون یک انسان از شدت و آدمکشی چه در جنگ، چه در ورزش و چه در پیشه قصابی متنفر است»؛ پیداست که در اصل مخالف هر جنگی است؛ مخالف هر آدمکشی، و اعمال قدرتی است؛ شاید جنگهای 1870میلادی تا 18871میلادی و شاید جنگهای دیگری که پیش و پس از این تاریخ در «کریمه» و در «بالکان» اتفاق افتاده است، محرک او برای نوشتن این نمایشنامه بوده؛ میدانیم که «برناردشاو» از همان اوان جوانی اش، از خوردن گوشت و استعمال الکل و دخانیات خودداری میکرده است صحنه های نمایشنامه دقیق و مفصل و با نظری پر از کنایه و انتقاد وصف شده. اشخاصی که وارد صحنه میشوند نیز قبلاً وصف شده اند و گرچه این شرح و توصیف ها وقتی که نمایشنامه روی صحنه بیاید زیادی اند، ولی در انتخاب بازی کننده کمک بزرگی هستند)؛ پایان نقل تاریخ بهنگام رسانی 12/11/1399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Review # 2 was written on 2020-10-14 00:00:00
2008was given a rating of 5 stars Eduardo Gutierrez
When Shaw first presented his Arms and the Man to British audiences in 1894, he was capping off his pet project of waking up young audiences to the necessities of social reform and a wide-awake, realistic grappling with the jingoistic attitude of the Victorian Old Guard, which now had to be discarded as Europe armed its military to the teeth. The bloodbath of Trench Warfare was to commence in exactly twenty years' time, and Shaw was playing Casandra to Europe's sleeping Trojans. Of course it didn't work. But he shouted anyway from the rooftops of Doomed Troy: "sleepers, awake!" Audiences loved it. But they couldn't see past the obvious laughs. And they couldn't SEE themselves in young Raina, the main character, living a sleepy life of genteel idleness amid a military family and a dashing military fiancé. But Raina would have told them all in no uncertain terms by the end of the play, that She Did it All for a very Real, Adult Love (ie, she changed her choice of husband-to-be) rather than opt for the empty glory - and resultant death and nothingness - of all that wartime Glitz and Glam inherent in her family's jingoism. Shaw hoped that the young ladies for whom he wrote his Intelligent Woman's Guide to Socialism would discard that illusory militaristic glory in favour of his clear-seeing pacifism. And so influence the voice of nations in order that tragedy might be averted. But, as will always be the case, the Trojans were more enchanted by Glitz, Glam and the Free Gift of Awesomely Lifelike Wooden Horses than they were worried about hysterical dames who screamed from their watch tower. They kept their new Baby but threw out the pessimistic Bathwater. Just as all the young ladies loved the invincible ARMS of the time that endlessly fortified their glorious country, more than the doomed MAN beneath the glorious uniform. Do we, as well, prefer glitz and glam to the glory of real love? And in our turn, in our day - are we so easily swayed by our glamorous electronic diversions that we shut out the only Reality that could, Alas, have taught us real glory: The ordinary, loving reality of a simple, unplugged, everyday life?


Click here to write your own review.


Login

  |  

Complaints

  |  

Blog

  |  

Games

  |  

Digital Media

  |  

Souls

  |  

Obituary

  |  

Contact Us

  |  

FAQ

CAN'T FIND WHAT YOU'RE LOOKING FOR? CLICK HERE!!!