The average rating for Populism based on 2 reviews is 3.5 stars.
Review # 1 was written on 2019-05-21 00:00:00 Jewelrit Stewart • پوپولیسم بیعلاقه است به سیاست و در نتیجه جذبکنندهی مردمِ دلسرد از سیاست. به خاطر همین بیتشکیلاتِ سیاسی بودن هم بود که حزب مردم آمریکا در اواخر قرن نوزدهم شکست خورد؛ چون از خودش نماینده نداد و با دمکراتها متحد شد و استقلالش را از دست داد و نابود شد. «هنوز باید پوپولیسم را سنگ محکِ سلامتی نظامهای سیاسی مبتنی بر نمایندگی دانست.» بنابراین بنظر نویسنده پوپولیسمِ آمریکایی همواره جایگاهی بعنوان «حزب سوم» دارد. • در روسیهی دههی ۱۸۷۰، دانشجویان و روشنفکران نزد دهقانان رفتند تا آگاهشان کنند و انقلاب. اما مردم بهشان محل نگذاشتند و آنها هم دست به ترور تزار و بقیه زدند. کانون آرمانی روستایی برای نیروهای پوپولیست طوری داغ بود که هر نظریهای از جمله لیبرالیسم و مارکسیسم را طرد میکردند. هرچند پوپولیسم روسی (که تودهها را مقدس میشمرد) تحتتاثیر مارکس و بعدتر لنین بود که توانست واقعا از دهقانان برای انقلاب کمک بگیرد. • در جهان سومْ پوپولیسم در بحرانهای اقتصادی ظاهر میشود. مشخصا در مورد آرژانتین، تداوم این بحرانها بود که به پرون مشروعیت میبخشید. این رهبریِ کاریزماتیک (و دیکاتورمآبانه)، اصلاح را بجای انقلاب در ساختارها برگزید. • «جنبش اجتماعی در آلبرتا در دههی ۱۹۳۰ مولفههای اصلی پوپولیسم را در برداشت: بیاعتبار کردن مخالفان، دفاع از اصلاحات رادیکال اما نه انقلابی، حمایت از دخالت دولت و احترام به رهبران.» • در آخرین فصل بخش اول کتاب، نویسنده به طور گذرا و مختصر، اشارهای میکند به سوالی که از ابتدا در ذهن من وجود داشت؛ یعنی نسبت فاشیسم و پوپولیسم. پل تاگارت از ژان ماری لوپن به مثابه کسی که خواستههای نژادپرستانهی مردم را تحقق میبخشد نام میبرد و او را ترکیبی از نئوفاشیسم و پوپولیسمِ جدید میداند. نکتهی جالب برای من ظهور راحت پوپولیسم در غرب است؛ جایی که مثلا در استرالیا یک چیپسفروش میتواند حزب خود را راه بیاندازد و عقاید سیاسی-اقتصادی خودش را داشته باشد. به همین خاطر بنظرم در ایران چیزی بنام پوپولیسم نداریم (چون چیزی بنام کاندیدای مستقل و برآمده از دل مردم ممکن نیست)؛ نهایتا سوءاستفادههای خیلی سخیف از شعارهای عامهپسندْ را موقع انتخابات داریم. در نتیجه احمدینژاد و روحانی و محسن رضایی و بقیه، حتا به حد برلوسکونی و ترامپ هم نرسیدهاند؛ کاملا برآمده از دل حکومت و بدون حتا انگیزهای برای تغییر ساختاری. ضمن اینکه در اینجا برخلاف اروپا ما هنوز از انتخابات دلزده نشدهایم، بلکه در حسرت یک انتخابات آزاد ماندهایم و به همین خاطر جناحهای راست و چپ برای ما دیگر فقط ظاهری از تفاوت دارند و این موجب ناامیدی از سیاستِ-تاکنون-ارائه-شده شده است. • یکی از تناقضهای پوپولیسم گریز و نفرت آن از نهادهاست؛ اما به محض اینکه خودش به قدرت رسید، ناچار است به هیبت نهادی درآید که از آن بیزار بود. پوپولیسم بجای نهادهای متعدد، از یک رهبر کاریزماتیک با ویژگیهای شخصی خاص (کاپشنِ ضدنخبهگرایی) استفاده میکند، کسی که در مواقع بحرانی، کلید و پاسخ سریع مشکلات در دستش است. تمایل پوپولیسم به ساده کردن سیاست منجر به کاهش نظارت بر رهبرش میشود و درنتیجه زمینهی دیکتاتوری و فساد ایجاد میشود و این رهبری منفرد اساسا با ستایش از مردم بعنوان عاملان سیاسی در تضاد است. • تفسیری که نویسنده از دورههای اوج پوپولیسم دارد، مثلا یکی این است که در زمانهای شرایط ناکامیِ مشابهِ مردم، من تبدیل به ما میشود. اما مگر اتمیزه شدن و جان خود را بدر بردن از مهلکه در این زمانها بوجود نمیآید؟ چرا بحران گاهی منجر به این و گاهی آن میشود؟ • از دیگر ویژگیهای پوپولیسم، ایجاد توهم توطئه و بهرهبرداری از آن، و اتخاذ سیاست سادهی خیر و شر است. |
Review # 2 was written on 2019-10-31 00:00:00 Ted Cairo ص144 "اکثریت خاموش درونمایۀ گفتمانِ پوپولیسم است.مفهوم اکثریتِ خاموش ویژگیهای معینی از مردم را مطرح میکند و به این ادعا میدان میدهد که صدای آنها را باید بر فراز اقلیتِ پرهیاهو شنید. بخشی از این ادعا مسلماً ناشی از سکوت آنهاست. اما مفهوم تلویحیاش این است که سکوت در شمار فضیلتهای آنهاست. سکوتِ اکثریت از این واقعیت ناشی میشود که کار میکنند، مالیات میدهند و در سکوت زندگی خود را میگذرانند. مقصود این است که آنان شهروندانی مدنی و مفید هستند اما به لحاظ سیاسی خاموشاند" |
CAN'T FIND WHAT YOU'RE LOOKING FOR? CLICK HERE!!!