Sold Out
Book Categories |
Title: Eagle Has Landed
WonderClub
Item Number: 9780785773870
Number: 1
Product Description: Eagle Has Landed
Universal Product Code (UPC): 9780785773870
WonderClub Stock Keeping Unit (WSKU): 9780785773870
Rating: 4/5 based on 2 Reviews
Image Location: https://wonderclub.com/images/covers/38/70/9780785773870.jpg
Weight: 0.200 kg (0.44 lbs)
Width: 0.000 cm (0.00 inches)
Heigh : 0.000 cm (0.00 inches)
Depth: 0.000 cm (0.00 inches)
Date Added: August 25, 2020, Added By: Ross
Date Last Edited: August 25, 2020, Edited By: Ross
Price | Condition | Delivery | Seller | Action |
$99.99 | Digital |
| WonderClub (9296 total ratings) |
Anne Eldridge
reviewed Eagle Has Landed on August 11, 2019The Eagle Has Landed (Liam Devlin #1)‬, Jack Higgins
Liam Devlin is a protagonist and recurring character in the novels of Jack Higgins. "Liam Devlin" is a pseudonym and his real name is never revealed. The Eagle Has Landed is a book by British writer Jack Higgins, set during World War II and first published in 1975.
The book makes use of the false document technique, and opens with Higgins describing his discovery of the concealed grave of thirteen German paratroopers in an English graveyard. The characters discuss the historic rescue of Hitler's ally Benito Mussolini in September 1943.
After Mussolini was deposed and imprisoned by the Italian government, Otto Skorzeny led a German team and achieved his release and escape from Italy. Hitler, with the strong support of Himmler, considered a similar plan to kidnap British Prime Minister Winston Churchill.
Admiral Wilhelm Canaris, head of the Abwehr (German military intelligence), is ordered to make a feasibility study of capturing Churchill and taking him to the Reich.
Canaris realises that although Hitler will soon forget the matter, Himmler will not. Fearing Himmler may try to discredit him, Canaris orders one of his officers, Oberst Radl, to undertake the study, despite feeling that it is all a waste of effort. ...
عنوانهای برگردانها در ایران: «شâ€Ø§Ù‡â€ÛŒâ€Ù†â€Œ بâ€Ù‡â€Œ زمâ€ÛŒâ€Ù†â€Œ Ù†â€Ø´â€Ø³ØªÂ»â€ŒØ› «Ùâ€Ø±ÙˆØ¯ عâ€Ù‚â€Ø§Ø¨â€Œ کتاب نخست سری لیام دلوین»؛ نویسنده: جâ€Ú©â€Œ Ù‡â€ÛŒâ€Ú¯ÛŒâ€Ù†â€Ø²â€â€«Ø› تاریخ نخستین خوانش روز دوازدهم ماه آگوست سال 2002میلادی
عنوان: Ø´â€Ø§Ù‡â€ÛŒâ€Ù†â€Œ بâ€Ù‡â€Œ زمâ€ÛŒâ€Ù†â€Œ Ù†â€Ø´â€Ø³Øªâ€ŒØ› نویسنده: جâ€Ú©â€Œ Ù‡â€ÛŒâ€Ú¯ÛŒâ€Ù†â€Ø²â€â€«Ø› متâ€Ø±Ø¬â€Ù… عâ€Ø¨â€Ø§Ø³â€Œ Ù‚â€Ø§Ø³â€Ù…‌زاده‌‌ اقâ€Ø¯Ù…‌؛ تâ€Ù‡â€Ø±Ø§Ù† روزنâ€Ù‡â€Œâ€â€«ØŒ 1379Ø› در 384ص؛ شابک 9643340538Ø› موضوع: داستانهای نویسندگان بریتانیایی - سده 20Ù…
عنوان: Ùâ€Ø±ÙˆØ¯ عâ€Ù‚â€Ø§Ø¨â€Œ: کتاب نخست سری لیام دلوین؛ نویسنده: جâ€Ú©â€Œ Ù‡â€ÛŒâ€Ú¯â€ÛŒâ€Ù†â€Ø²â€â€«Ø› تâ€Ø±Ø¬â€Ù…â€Ù‡â€Œ Ù…â€Ø¬â€Øªâ€Ø¨â€ÛŒâ€Œ عâ€Ø¨â€Ø¯Ø§Ù„â€Ù„â€Ù‡â€Œâ€Œ Ù†â€Ú˜Ø§Ø¯Ø› تâ€Ù‡â€Ø±Ø§Ù†â€Œâ€â€« Ø´â€Ù‡â€Ø± Ú©â€Øªâ€Ø§Ø¨â€ŒØŒ Ù‡â€Ø±Ù…â€Ø³â€Œ (Ú©â€ÛŒâ€Ù…â€ÛŒâ€Ø§)â€â€«ØŒ 1380Ø› در 547ص؛ شابک 9643630226Ø› چاپ دیگر 1389Ø› در 544ص؛ شابک 9789643630225Ø›
از همین کتاب Ùیلمی یه کارگردانی «جان استرجس» با همین عنوان ساخته شده است؛ «Ùرود عقاب» نوشته «جک هیگینز» نویسنده انگلیسی داستان‌های جنایی است؛ «هیگینز» بیش از شصت رمان نوشته Ú©Ù‡ بیشتر آنها آثار پرÙروش بوده اند؛ مهم‌ترین رمان ایشان همین «Ùرود عقاب» بیش از پنجاه میلیون نسخه Ùروش داشته است؛ رمانی بر مبنای اسناد Ùˆ مدارک تاریخی Ú©Ù‡ به Ú¯Ùته‌ ÛŒ نویسنده در روزهای پایانی جنگ جهانی دوم رخ می‌دهد؛ با وجود روایت «هیگینز» از داستان عملیاتی عجیب Ùˆ سنگین، ایشان به بیهودگی Ùˆ بی‌ اهمیتی جنگ، به‌ روشنی اشاره کرده است؛
نقل از متن: «از دروازه ÛŒ گورستان کلیسا Ú©Ù‡ رد شدم، دیدم یک Ù†Ùر گوشه ÛŒ گورستان مشغول کندن قبر است؛ این صØنه را خوب یادم هست، چون انگار همه اتÙاقات بعدی از اینجا شروع میشد؛ پنج یا شش کلاغ، مثل توده ابری سیاه، از روی درختان راش ٠سمت غرب کلیسا، به هوا برخاستند، Ùˆ خشمگین رو به هم آواز دادند؛ باران تندی میبارید، Ùˆ به خاطر همین، یقه بارانی ام را بالا داده بودم، Ùˆ راهم را از میان سنگ قبرها باز میکردم، Ùˆ به طر٠آن قبر میرÙتم؛ کسانیکه آن اطرا٠بودند، همه با صدای آرام نجوا میکردند؛ Ùهمیدن اینکه Ú†Ù‡ میگویند، برایم سخت بود؛ خودم را از برابر خاکی Ú©Ù‡ با بیل به طر٠من ریخته میشد، کنار کشیدم، Ùˆ به سمت توده خاک تازه رÙتم، Ùˆ آن را نگاه کردم؛
Ú¯Ùتم: ــ روز بدی است برای اینکار؛ سر بلند کرد Ùˆ به بیل تکیه داد؛ پیرمردی بود با کلاه بی لبه Ùˆ کت Ùˆ شلوار پاره پوره ÛŒ Ú¯Ù„ آلود، Ùˆ جبّه تیره رنگ، Ú©Ù‡ روی شانه اش انداخته بود؛ گونه های گود Ùˆ ÙرورÙته، Ùˆ ته ریش جوگندمی داشت؛ چشمهایش مات Ùˆ نمناک بود؛ دوباره سعی کردم سر Øر٠را باز کنم؛
Ú¯Ùتم: ــ باران؛ نوعی اØساس همدلی در او بیدار شد؛ نگاهی به آسمان٠گرÙته Ùˆ ابری کرد، Ùˆ چانه اش را خاراند؛ Ú¯Ùت ــ خوب میشود؛ Ú¯Ùتم ــ کارت را مشکل میکند؛ Øداقل شش اینچ آب ته٠قبر جمع شده بود؛ بیلش را در دیواره آن طر٠قبر Ùروکرد؛ دیواره قبر شکا٠برداشت Ùˆ خاک مثل چیزی پوسیده از آنجا شروع به ریزش کرد
Ú¯Ùت: ــ از این هم بدتر میشود؛ در این سالها، زیادی ازش کار کشیده اند؛ اینجا دیگر آدمها زیر خاک دÙÙ† نمیشوند؛ توی بقایای اجساد بقیه دÙÙ† میشوند؛ خندید Ùˆ لثه های بیدندانش معلوم شد؛ بعد خم شد Ùˆ با پاهایش داخل خاک را کاوید؛ تکه استخوانی برداشت، Ú¯Ùت ــ Ù…ÛŒÙهمی Ú†ÛŒ میگویم؟
پیداست Ú©Ù‡ جاذبه Øیات در اشکال بیشمارش، Øتی برای نویسنده ای ØرÙÙ‡ ای مثل من، Øد Ùˆ Øدودی دارد Ùˆ گاهی رنگ میبازد؛ به این نتیجه رسیدم Ú©Ù‡ وقت آن است Ú©Ù‡ یک گام به جلو بردارم؛ Ú¯Ùتم ــ درست Ùهمیدم؟ اینجا کلیسای کاتولیک است؟
Ú¯Ùت: ــ اینجا همه کاتولیک اند؛ از همان اول همه کاتولیک بوده اند؛ ــ پس شاید بتوانی Ú©Ù…Ú©Ù… کنی؛ من دنبال قبری یا شاید Øتی بنای یادبودی توی این کلیسا میگردم؛ گسکوین، «چارلز گسکوین»؛ ناخدا بوده؛ ــ اسمش را نشنیده ام؛ چهل Ùˆ یک سال هم هست Ú©Ù‡ اینجا خادم کلیسا هستم؛ Ú©ÛŒ خاکش کرده اند؟ ــ Øدود سال 1685میلادی؛
Øالت صورتش تغییری نکرد؛ به آرامی Ú¯Ùت ــ آها، پس تو دوره Ùˆ زمانه ما نبوده؛ برو پیش پدر «ورکر»، ممکن است بداند؛ ــ تو کلیساست؟ ــ یا آنجاست یا تو کشیش سرا؛ آن طر٠درختها، پشت دیوار؛ در همین موقع بود Ú©Ù‡ نمیدانم چرا میان کلاغهای روی درختان راش در بالای سر٠ما جنب Ùˆ جوشی به پا شد Ùˆ تعدادی کلاغ زیر باران به پرواز درآمدند Ùˆ هوا را پر از قارقار خود کردند؛
پیرمرد نگاهی به بالای سرش کرد Ùˆ تکه استخوانی را به طر٠شاخه ها پرتاب کرد؛ بعد چیز عجیبی Ú¯Ùت ــ Øرامزاده های جیغ جیغو! برگردید به لنینگراد؛ داشتم از پیش او میرÙتم، ولی ایستادم؛ Ùضولی ام Ú¯Ù„ کرد Ùˆ پرسیدم: ــ لنینگراد؟ چرا این Øر٠را میزنی؟ ــ از لنینگراد میآیند؛ سارها هم از آنجا میآیند؛ توی لنینگراد جمع میشوند Ùˆ اکتبر میآیند اینجا؛ زمستانها خیلی سرد میشود Ùˆ نمیتوانند آنجا بمانند؛ ــ واقعا؟ سر٠Øال آمده بود؛ نصÙÙ‡ ÛŒ سیگاری از پشت گوشش برداشت Ùˆ گذاشت روی لبش؛ بعد Ú¯Ùت ــ زمستانها لنینگراد آنقدر سرد است Ú©Ù‡ سگ از سرما یخ میزند؛ خیلی از آلمانیها موقع جنگ در لنینگراد Ù…Ùردند؛ نه Ú©Ù‡ گلوله بخورند یا اینجور چیزها؛ از سرما یخ زدند Ùˆ مردند»؛ پایان نقل
تاریخ بهنگام رسانی 09/01/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Login|Complaints|Blog|Games|Digital Media|Souls|Obituary|Contact Us|FAQ
CAN'T FIND WHAT YOU'RE LOOKING FOR? CLICK HERE!!! X
You must be logged in to add to WishlistX
This item is in your CollectionEagle Has Landed
X
This Item is in Your InventoryEagle Has Landed
X
You must be logged in to review the productsX
X
Add Eagle Has Landed, , Eagle Has Landed to the inventory that you are selling on WonderClubX
X
Add Eagle Has Landed, , Eagle Has Landed to your collection on WonderClub |